اجاره نشینی در خانه ی عقل
پنجشنبه 91/2/7 11:10 صبح در جوار روضه رضوان
پرس و جو می کردم تا روضه رضوان را بیابم؛ "منبر پیامبر را می بینی؟ باید بروی سمت چپ! فرش در آن قسمت سبز می شود". خودم را به منبر رساندم. پایه هایش از 3 بیشتر بود و طلاکاری شده بود. تراکم جمعیت بسیار بالا بود. با خودم می گفتم این جا که این گونه است، روضه رضوان چگونه است؟ ناگهان سرم را به پایین انداختم که متوجه شدم فرش زیر پایم سبز است. آمادگی اش را نداشتم. به دنبال روضه رضوان باشی و ندانی که زیر پایت هست. همیشه این گونه بوده ام. آن چه را داشتم متوجه ش نبودم. پس هم چون گنگی به دنبال ش می گشتم. حال آن که یار در خانه بوده است. کمی جلوتر رفتم تا جایی برای نماز خواندن بیابم. پیرمردی پرسید: "پسرجان! می دانی ستون توبه کجاست؟" انتظار این را دیگر نداشتم. با خود قرار گذاشته بودم چند روزی بیایم و آماده شوم و روز آخر خود را به ستون توبه برسانم. به این می گویند توفیق اجباری! می خواست زودتر توبه کنی و دیگر چرندیات را کنار بگذاری. می خواست بگوید توبه پذیر کس دیگری است و با تو فرق دارد. بخیل نیست. مثل تو نیست که موقع نماز خواندن ت کمی به فکر توبه هستی و کمی هم به فکر کیف ت که پیش آن وهابی به امانت گذاشتی. او توبه ات را قبول می کند. حتی اگر ناقص باشد. اما تو باید مرد باشی و ...
حرف اضافی:
از سخن تا عمل فاصله بسیار است...
همواره
در نظر داشته باشید که من زنده ام و حاضرم و در تمام صحنه های نبرد رهایی
بخش شیعه تا انتهای تاریخ حاضرم و ناظر بر حرکاتتان... "شهید سید علی اکبر
شجاعیان"
- ۹۱/۱۲/۱۰