در و مادر
چهارشنبه 91/2/6 5:05 عصر بقیع
چه کسی فکر می کرد که در روز شهادت زهرای محمد در بقیع باشم.
یادت هست! دست های کوچک را که رو به آسمان بلند شده اند. قلب های کوچک شان می تپید و لب های شان در انتظار آمین دعای مادر...
می دانی شکستن قلب های یک کودک یعنی چه؟ آن گاه که مادر رفتن را ترجیح می دهد...
دست ها ناگهان پایین می آید...
گام ها را آرام بر می دارند. آخر پدر گفت مراقب باشید. مادرتان وصیت کرده که اغیار نباید حضور یابند. قنفذها هم گوش های شان تیز شده...
سخت است. کودک باشی و خردسال... مادرت را از دست داده باشی... نتوانی گریه کنی...
صحنه سیلی خوردن از جلوی چشمان ت بگذرد و وظیفه ات دلداری دادن به خواهر کوچک ت باشد...
همسر باردارت را بین در و دیوار ببینی و...
حرف اضافی:
شام غریبان فاطمه پایان نیافته است... هر روز محسن ها به شهادت می رسند و فاطمه ها بین در و دیوار...
و من بدبخت در خانه نشسته ام و تنها گریه می کنم...
فاطمه ها را نباید تنها گذاشت...
علی تاب تدفین محسن های بحرینی را ندارد...- ۹۱/۱۲/۱۰